هجران ، تنهایی.
فکر میکنی این همه جون و توان از کجا میاد که هنوز هستی ، داری ادامه میدی.
از تو.
زندگی هیچ وقت واسه هیچ کسی خوشبختی را پیشکش نکرده، هر چقدر که درست رفتار کنی باز سرنوشت بازی خودش را داره، یه لحاضاتی پیش میاد که مرگ دهن وا میکنه و تو دنبال یه چیز با ارزشی میگردی تا بتونی از خودت دفاع کنی.
تو تنهاییم ، تو هجران فقط برای اینکه یه بار دیگه ببینمت با همه ناامیدی های جهان جنگیدم.
اگر عشق تو نبود ، چه به وقت نبودنت ، چه حالا به وقت بودنت ، نمیدونستم چطور باید واسه زندگیم ، واسه اتاقم ، واسه جهانم معنا پیدا کنم.
زندگی مثل یک نقاشی مچاله شده است که عشق چروک هاش را از هم وا میکنه ، بهش رنگ میده ، بهش روح میده ، بهش بهت میده ؛
و از همه مهمتر عشق از زندگی یه شعر میسازه که میتونی باورش کنی ، میتونی لمسش کنی ، حتی اگه در تمام زندگیت یه بیت شعر نشنیده باشی.
آدم عاشق هیچ وقت به مرگ فکر نمیکنه ، چون زندگی بهش این اجازه را نمیده.
درباره این سایت