پاتوق عشق...



کتاب خریداری شده نمایشگاه کتاب امسال : قصه ی دلبری

بسیار زیبا ، جذاب ، عاشقانه.


بعضی چیزها توی انسان کشته میشه یا خاک مرده میریزن روش، یه جور بی اعتنایی یا رَد همه ی اون باورها.

 اما یه چیزایی مثل کتاب میاد یه تی بهش میده و یه خورده بیدارش میکنه.

هنوز مرده و خاک روشه اما یه سری اعتقاداتت را یادت میاره ، اعتقادهایی که با رفتار خیلی ها برات بی تفاوت شده و.


کتاب قصه دلبری مهرداد طارقلی


هجران ، تنهایی.

فکر میکنی این همه جون و توان از کجا میاد که هنوز هستی ، داری ادامه میدی.

از تو.

زندگی هیچ وقت واسه هیچ کسی خوشبختی را پیشکش نکرده، هر چقدر که درست رفتار کنی باز سرنوشت بازی خودش را داره، یه لحاضاتی پیش میاد که مرگ دهن وا میکنه و تو دنبال یه چیز با ارزشی میگردی تا بتونی از خودت دفاع کنی.

تو تنهاییم ، تو هجران فقط برای اینکه یه بار دیگه ببینمت با همه ناامیدی های جهان جنگیدم.

اگر عشق تو نبود ، چه به وقت نبودنت ، چه حالا به وقت بودنت ، نمیدونستم چطور باید واسه زندگیم ، واسه اتاقم ، واسه جهانم معنا پیدا کنم.

زندگی مثل یک نقاشی مچاله شده است که عشق چروک هاش را از هم وا میکنه ، بهش رنگ میده ، بهش روح میده ، بهش بهت میده ؛

و از همه مهمتر عشق از زندگی یه شعر میسازه که میتونی باورش کنی ، میتونی لمسش کنی ، حتی اگه در تمام زندگیت یه بیت شعر نشنیده باشی.

 

آدم عاشق هیچ وقت به مرگ فکر نمیکنه ، چون زندگی بهش این اجازه را نمیده.



امشب و این روزها که نزدیک امتحان هاست و کارا هم زیاده اما دلم خیلی برای فیلم دلشکسته تنگ شده بود.

آخه تو اینستاگرام چندتا کلیپ ازش دیدم، یادش افتادم.

لپ تاپ رو روشن کردم ، گوگل را باز کردم ، سرچ کردم فیلم دلشکسته.

الان وسط که نه ، یه خورده از اوایل فیلم گذشته ، اونجایی که استاد داره اسامی را دو به دو میخونه برای تهیه پایان نامه.

چه انتخاب هایی ، چه چینشی !

 

سلام علیکم

و لعنت الله و مرضاتو !  

 

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری کشیده ام که مپرس

 

وقتی که رفت

من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

 

 

کی گفته مرد گریه نمیکنه !؟

 

یاد خسروشکیبایی هم زنده شد امشب ، خدا رحمتش کنه ایشالا.

(صدا مخملی کی بودش آخه  )

 


هر چی بینمون بوده

یا خیال کردیم بینمون بوده

بهتره فراموش کنیم

 

فراموشی.

 

باشه فراموش میکنیم

اما شاید یه مرد برای دل گرو بستن

به یه لحظه محتاجه

برای فراموش کردن به یه عمر

 

اما من اصلا دلم نمیخواد یادم بیاد چطوری تموم شد

چون اونوقت شاید یادم بره چطوری شروع شد



همیشه اونجوری نمیشه که ما فکرش را میکنیم


محسن چاوشی مهرداد طارقلی مینا رضایی


تو رو از دور دلم دید اما نمی دونست چه سرابی دیده

من دیوونه چه می دونستم زندگی برام چه خوابی دیده

نمی دونی نمی دونی ای عشق کسی که جوونی شو ریخته به پات

واسه اینکه تو رو از دست نده چه عذابی دیده

آه ای دل مغموم آروم باش آروم ای حال نا معلوم آروم باش آروم

نیستی اما هنوزم کنارمی نیستی اما هنوزم اینجایی

روزی صد هزار دفعه میمیرم اگه احساس کنم تنهایی

هر کجا رفتی و هرجا موندی منو بی خبر نذار از حالت

اگه تنها شدی و دلت گرفت خبرم کن که بیام دنبالت

آه ای دل مغموم آروم باش آروم ای حال نا معلوم آروم باش آروم





ز هر طرف مه رخساره ات به جلوه گری ست

خموش باد نگاهی که ناظر دگری ست

دو صد مسیح نفس مانده واله و مبهوت

که در فضای شفاخانه ات عجب اثری ست

اگر به اشک غمت شست و شو کند ابلیس

خدا گواست که از هر گنه به ، بری ست

کنم به تاجوران ناز از غلامی تو

که نوکری در این خانه فوق تاجوری ست

اگر تو جلوه نمایی به وقت دادن جان

به عمر ، افضل ساعات بنده ، محتضری ست

به دهر هر خبری هست زیر پرچم توست

اگر کسی در دیگر زند ز بی خبری ست

سزد تمام بخوانم نماز در حرمت

که حائر تواَم ای شاه ! خانه ی پدری ست

ز عمر نوح فزون تر دهند اگر کس را

به هرزه می رود ار بی غم رُخَت ، سپری ست

هزار سال ز سر دادنت گذشت و فلک

هنوز هم به عزای تو گرم نوحه گری ست

صف جزا ، نفسی خنده از لبش نرود

رحیق آن که دمی در غم حسین گریست 


ش : علیرضا قاسمی


برو ای اشک برون از سر راه نگه ام

رود این یار منو میل تماشا دارم

-

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر

آن مهر بر که افکنم و آن دل کجا برم

 

 

یده چون جان میروی اندر میان جان من

سرو خرامان منی ای رونق بستان من

-

چون میروی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو

و از چشم من بیرون مشو ای شعله ی تابان من

 

 

جهان به چه کار آید اگر تو را در کنار خود نداشته باشم

و کلمات چه بیهوده خواهند بود اگر نتوانم روبه رویت بایستم و فریاد بزنم که

دوستت دارم.

-

به سوی تو، به طرف کوی تو، به پای جان آیم

به آرزوی تو، مگر تو را تو جویم، که جانفزایی

نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم

رهی اگر پویم، ره تو می پویم، بگو کجایی

کی به جز به راه تو، راه دگر گذرم

به غیر نام تو نام دگر نبرم

به دیده ی حیران، خموش و سرگردان، به جستجویت

بیا به سوی من، بیا به سوی من، بیا به سویم

بیا به سوی من، فرشته خوی من، فرشته رویم

تویی در خیال من، بازآ رمیده غزال من

ای جان پرور، بیا که بار دگر ببینمت یک نظر

به دیده ی حیران، خموش و سرگردان، به جستجویت

بیا به سوی من، بیا به سوی من، بیا به سویم

بیا به سوی من، فرشته خوی من، فرشته رویم

 




نمیدانم دیده اید گاهی بچه ای شیشه ای را می شکند، میخواهی آبی به او بدهی، شیشه آب از دستش می افتد و می شکند و میگوید : «افتاد که افتاد، مگر چه شده !»

در این موقع بلند می شوی و دوتا هم به او می نوازی !

 

ولی یک موقع هست شیشه از دستش می افتد، گویی که خودش افتاد، دلش افتاد، چشمش افتاد، دستهایش. در اینجا پدر بلند می شود و او را میبوسد، یک کاکائو هم به او می دهد.

گناه کرده ولی اجرش میدهند.

 

ما اگر این «انکسار» را پیدا کنیم، خدا برای گناهانمان هم به ما مزد میدهد، خیلی خدا خداست.

 

بچه آب را ریخته یا شیشه را شکسته است، اما تو میسوزی و تو رنج میبری ! چون تو به او محبت داری. حتی به او کاکائو و آبنبات هم میدهی. میگویی چون او ترسیده است و خوف کرده است.

خدا به ما رحم کند.

استاد علی صفائی حائری مهرداد طارقلی

استاد علی صفائی حائری(عین-صاد)

کتاب بهار رویش ، صفحه 154



 چه بگویم سحرت خیز ، تو خودت صبح جهانی.

 

 

من به آغوش تو محتاج تر از نان شبم.

 

 

نبوده

نیست

 و نخواهد بود

عزیزتر از تو

کسی برای من.

 

 

باید از سمت خدا معجزه نازل بشود

تا دلم ، باز دلم ، باز دلم ، دل بشود.

 


چند روزیه پدر و مادر و برادر رفتن مسافرت و من از همیشه تنهاترم ( از این میشه فهمید ما یه خانواده چهارنفره و خلوتی هستیم متاسفانه و حتی دریغ از یه خواهر مهربون L )

تنهایی هم غم داره هم راحتی هم لذت مخصوصا سر سفره سحر و افطار

حالا بماند خودم کدبانویی بلدم و غذا و درست میکنم ، والا به خدا پسر به این خوبی. J

تنهایی بیشتر وقتها با خاطرات میگذره به جای اینکه آدم را به تفکر و رشد سوق بده ، آدم باید تنهایی را تبدیل به نبردون (همون نبردبان ادبی) کنه و بره بالا اما خب بعضی وقت ها قدرتش نیست دیگه ، ان شاءالله که خدا قدرتش را بده و ما را تربیت کنه و رشد بده که به یقین هم داره همین کار را میکنه.


خاطرات خوش با تو بودنL

یا

خاطرات شمال محال یادم بره (آخ ببخشید اشتباه شد، یه وقت فکر نکنید من به صدای این خانم گوش دادمااا ، نه ، تو تاکسی بودم داشت میخوند منم ناخودآگاه حفظ شدمش J )


بگذریم.


یه ساعت پیش اومدم خونه دیدم یکی از ماهی های آکواریوم از آب پریده بیرون و جون داده L

خیلی ناراحت شدم ، مرغ عشقمم که تنها شده ! L

براش در گذاشتم نمیدونم چطور از اون گوشه پریده بیرون ! خیلی برام جالبه ، بعد اومدم ماهی مرده بیچاره را دستم گرفتم دارم با اون درز کوچیک اندازه میگیریم که چطور و با چه قانون فیزیکی از آب پریده بیرون.  چی بگم والا.

خلاصه خدا رحمتش کنه ، آخه میدونید داستان من چیه !؟

اینکه من به هر چی دل میبندم خدا ازم میگیره ! حالا نه اینکه به ماهی دلبسته باشما ، نه ، همین که دوسشون دارم ، فکر کنم خدا زوم کرده روم به هر چی دل میبندم به صورت نامحسوس میاد کارش را میکنه و میره.  ای بابا ، خدایا هوا ما را هم داشته باش ، اون حکمت و خیریتت را هم اینوری بچرخون J

راستی به نظرتون کسی با خدا مزاح (همون شوخی خودمون) کنه خدا پسگردنی میزنه بهش یا ازش ناراحت میشه !؟ J

یا از هر چیزی که میترسم سرم میاد. J ما هم با خدا داستان داریم شایدم خدا با ما داستان داره ، نمیدونم والا. J

 



نفس مرغ عشق به جفتش گرمه

جفتش که پریده و رفته باشه

دل کجا سیمش را کوک کنه که بشه چهچه بپیچه تو فضا ، هوا.


 

چرا هر جفتی واست میارم از دستت میره.!؟

دلت میخواست خودت این بار میرفتی ! نه !؟


L " حال این روزه های مرغ عشق من " L


.

پس از اجلاس عمومی سازمان ملل، اجلاس با حضور وزرای ۱۳۰ کشور از جمله ایران در اینچئون کره‌ی جنوبی برگزار می‌شود. سندی که از سال ۲۰۱۴ به عنوان برنامه‌ی آموزشی در مسقط طراحی شده بود، در این اجلاس به تصویب و امضا می‌رسد. هرچند که تا به امروز هیچ خبر رسمی‌ای مبنی بر امضای وزیر وقت آموزش و پرورش بر این سند منتشر نشده است. این تعهد در حالی صورت می‌گیرد که دو نهاد نظارتی مهم در این موضوع یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی و نهادهای فراقوه‌ای نظیر مجمع تشخیص مصلحت و شورای عالی امنیت ملی از پذیرفتن این سند بی‌اطلاع بوده‌اند.

* تصویب و اجرای پنهانی
در جلسه‌ی مورخ ۱۳۹۵/۰۶/۲۵ هیئت دولت، اجرای سند ۲۰۳۰ با تشکیل کارگروهی، اامی می‌شود. این کارگروه موظف می‌شود که برنامه‌های اجرایی این سند را به سایر دستگاه‌های مربوطه ابلاغ کند و بر اجرای آن نظارت داشته باشد. نخستین واکنش رسمی به این مصوبه‌ی هیئت دولت، چهار ماه پس از اجرایی شدن آن صورت می‌گیرد، زمانی که ستاد نقشه‌ی جامع علمی کشور در جلسه‌ی هشتاد و هشتم خود، با گلایه از عدم اطلاع رسانی دولت به شورای عالی انقلاب فرهنگی، نگرانی خود را از تصویب و اجرای این سند اعلام می‌کند. با ادامه یافتن اجرای این سند و عدم پاسخگویی مسئولان مربوطه، این نگرانی به صحن عمومی شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه‌ی ۱۳۹۵/۱۱/۱۹ سرایت کرد و در حضور رئیس جمهور و وزرای مربوطه، نگرانی از تصویب و اجرای سند ۲۰۳۰ با صحبت چند تن از اعزّای شورا به ریاست جمهوری منتقل شد. در حالیکه انتظار عمومی اعضای شورا بر این بود که با انتقال این دغدغه، روند رای‌گیری و در دستور‌کار قرار گرفتن توقف و اصلاح سند ۲۰۳۰ آغاز می‌شود اما رئیس‌جمهور این مسئله را به جلسه‌ی بعدی موکول می‌کند. جلسه‌ای که تا به ‌امروز تشکیل نشده است.

.



صحبت های آقای کریمی قدوسی در مورد رد صلاحیت آقای .

 

 

یادتونه آقا تو مشهد گفت هیهات از برگزار نکردن انتخابات !

 


پست بسیار بسیار موقت !

 

 

افراد محترمی که نسبت های ناروا به آقای رئیسی زدن و اونو قاتل فرض میکردن یا بهش تهمت میزدن !

 

یواشکی یه سوال دارم اگر کسی میدونه پاسخ بده بهم :

 

پسر آقای ، رئیس جمهور محترم توسط چه کسی، چگونه و با چه وسیله ای به قتل رسید !!!؟؟؟




سلام به همه هموطنان عزیز


به عنوان یه شهروند عادی میخوام تبریک بگم :


اول این مسئله ی بسیار مهم را عرض کنم که مشارکت عاااالی بود و جا داره از همه اونایی که تو انتخابات شرکت نمیکردن تشکر کنم که بالاخره تصمیم گرفتن و تشریف آوردن و در انتخابات شرکت کردن و مهر تایید نظام را زدن ، جای تقدیر داره واقعا، ممنونم.

دوم اینکه ما قانون مداریم و ساز و کار انتخابات را قبول داریم اگر هم شکایتی بابت تخلفات انتخاباتی هست کاندیدای عزیزمون از طریق قانون پیگیری کرده و میکنه ان شاءالله. ما مثل افرادی که سال ۸۸ ریختن تو خیابون ها و بانک ها و لوازم و. را به آتیش کشیدن و فتنه کردن نیستیم (البته اون موقع هم خیلی ها گول خوردن بنده های خدا) اینکارها را اصلا قبول نداریم چون امنیت و آرامش مردم عزیز ایران برامون مهمه ، انتخابات مثل همیشه کاملا سالم بوده و ساز و کار قانونی خودش را داشته.

اما در آخر جا داره به همه طرفداران آقای تبریک بگم ، خسته نباشید ، شور و شوق خوبی برقرار بود ، و این پیروزی را بهتون تبریک عرض میکنم ، واقعا مبارکتون باشه و از رییس جمهور منتخب همه ی ایران حمایت میکنیم.


نمیخوام کامتون را تلخ کنم مخصوصا تو این موقعیت که خوشحالید ، فقط چندتا نکته به صورت مزاح عرض کنم خدمتتون :


ان شاءالله این دوره به تمامی وعدهایی که داده شده عمل کنن یا حداقل زیرش نزنن و فراموش نکن.

ان شاءالله دیگه 5 درصد انرژی هسته ای که از 20 درصد مونده را به آبنبات چوبی نفروشیم.

ان شاءالله دیگه سند 2030 جدیدی در کار نباشه.

از کسی هم که به عمو حسن رای داده ازش خواهش میکنم سال های بعد از وضعیت بد اقتصادی صحبت نکنه ، چون خودش انتخاب کرده.

مهمتر اینکه اگر رئیس جمهور محترم زد زیر وعده هاش و یا خدایی نکرده یادش رفت طرفدارش یادشون نره.


ایشالا همیشه موفق و پیروز باشید.


امروز از صبح آماده بودم برم مصلی تهران برای حمایت از رئیس جمهور اصلح سید ، نه .!

صبح طبق روال همیشه دوش گرفتم و یک دست لباس تر تمیز پوشیدم و مرتب و منظم رفتم سرکار ، قرار بود بعداظهر بریم به امید خدا.

ساعت چهار بود با دوستم محسن راه افتادیم رفتیم طرف مصلی ، تو آفتاب یه خورده صورتم سوخت(گونه هام) ، الهیییی.

از ته خیابون عباس آباد داشتم نگاه میکردم که ببینم چقدر جمعیت اومده و.

رسیدیم ، موتور را پارک کردیم و از یکی از درها رفتیم داخل ، سیل جمعیت داشت وارد مصلی تهران میشد ، توی شبستان مصلی خیلی گرم بود و مردم میومدن بیرون تا هوایی تازه کنن ما هم از فرصت استفاده کردیم و وارد شبستون شدیم.

باور کردنی نبود ، جمعیت موج میزد ، از داخل حیاط هم موج میزد تا به داخل میرسید ، فوق العاده بود ، فوق العاده.

من خودم انتظارش را نداشتم واقعا ، تحلیلم این بود بیشتر رای تهران برای آقای باشه ولی امروز با دیدن قشرهای مختلف به یقین رسیدم واقعا باید این شعار را سرداد که : آخر هفته رفته J

شانس بیارم وبلاگم را نبندن ، آخه پریشبها خواب دیدم با همه تلاشی که بابت مخفی شدن موقع شعار دادن برعلیه داشتم آقای منو دیده بود و دستور داده بود که منو بگیرن ببرن پیش خودش ! شب بعدش خواب دیدم مشاور آقای حسام الدین آشنا که دل خوشی از لحاظ تفکری ازش ندارم اومده بود دنبالم دم در خونه میگفت میخوام ببینمت ! حالا ما هم دل را زدیم به دریا و مینویسیم اگر ما را ندیدید یا وبلاگ را ندید حلال کنید ولی ما خسته نمیشیم بازم برگشتم با همین اسم خودم یکی دیگه میسازم ، پس اصلا نگران نباشید J ولی هر کی هر کاری از دستش بر میومد انجام بده هااااا. J

سرتون را درد نیارم تو راه برگشت تو خیابون نزدیک بهار بودیم که ماشین پراید سمت چپم بود منم سمت راست ماشین پراید من داشتم اذیت میکردم و تو جمعیت میگفتم رای ما و میخندیدم که یهو یه موتوری اومد از وسط ما و پراید رد بشه ، هم به ما مالید هم به پراید ، جا پاییش گیر کرد به موتور ما ، من هی اینور و اونور بالاخره پرایدی هم لطف کرد هول شد یه فرمون اومد سمت راست و موتور وسطی هم انحراف به راست و منم سر موتور را خوابوندم اوضاع بدتر از این نشه و مالیده شدیم به زمین ، بنزین ریخت روم و لبسهام کثیف شد و.

مردم هم داد میزدن تقصیر ه ه ه. آیا واقعا راست میگفتن تقصیر بود !؟ یا من اسم را آوردم سر زبونم این اتفاق افتاد !؟ J

البته خداروشکر به خیر گذشت و اتفاقی برای کسی و وسیله ای نیوفتاد ، سرعت ها پایین بود ، جز خنده چیزی نداشت J

 

پ ن 1 : امروز مصلی تهران واقعا فوق العاده بود ، من واقعا خودم انتظارش را نداشتم ، سالن 12 هزارنفری آزادی کجا اینجا کجا !!! بخوام مقایسه کنم ظلمه.

پ ن 2 : امروز این موضوع که خدا میگه اگر شما اتحاد داشته باشید من هم کمکتون میکنم را دیدم و ایشالا بهترش را هم میبینیم.


خودت میخوای بری خاطره شی اما دلت میسوزه

تظاهر میکنی عاشقمی این بازی هر روزه نترس

آدم دم رفتن همش دلشور میگره دو روز بگیزه این دلشورها از خاطرت میره

بهت قول میدم سخت نیست لااقل برای تو

راحت باش دورم از تو و دنیایه تو راحت باش

هیچ کس نمیاد جایه تو دلشوره دارم من واسه فردای تو

بهت قول میدم سخت نیست لااقل برای تو

راحت باش دورم از تو و دنیایه تو راحت باش

هیچ کس نمیاد جایه تو دلشوره دارم من واسه فردای تو

از عشق هر چیزی که میشناسمو از من گرفتی

تو باقی مونده احساسمو از من گرفتی و

میخوای من باشیو یادت بره مایی وجود داره

خودت آمادیه رفتنی ترست نمیزاره

اصلا نترس راحت برو بی من هیچکی به جز تو منو یادش نیست

فکر کردی کی از من خبر داره راحت برو هیچکی حواسش نیست

بهت قول میدم سخت نیست لااقل برای تو

راحت باش دورم از تو و دنیایه تو راحت باش

هیچ کس نمیاد جایه تو دلشوره دارم من واسه فردایه تو

بهت قول میدم سخت نیست لااقل برای تو

راحت باش دورم از تو و دنیایه تو راحت باش

هیچ کس نمیاد جایه تو دلشوره دارم من واسه فردایه تو

مسیرمون با هم یکی ولی مقصد جدایه

 




ببخشید میشه ازتون بپرسم یه خانم جوون ، سه نیمه شب ، تو این هوای سرد ، کنار خیابون چیکار میکنه!؟

منم میتونم ازتون سوال کنم یه آقای جوون ، سه نیمه شب ، برای چی تو خیابونا پرسه میزنه!؟

خدمت شما عارضم که این آقا اومده یکی از دوستاش_آ از آسایشگاه ببره خونش !

خب این خانم جوونم اومده کنار خیابون که شوهرش را ببینه !

تو دست برنمیداری از این کارهات !؟

چرا دست بردارم !؟ مگه دیونه ام !

آره به خدا دیوونه ای !

اگه این دیوونگی خدا ایشالا همه رو دیوونه کنه تا مثل من کیف کنن !

کدوم کیف پروانه !؟ بابا برو شوهر کن

شوهر ! مگه ندارم ! به این ماهی.

خودت را تو آیینه دیدی !؟ داره رنگ و آبت برمیگرده ها ، پس فردا دیگه شوهر گیرت نمیادا !

یه شوهر گیرم اومده برا هر دو دنیام بسه

چرا نمیخوای قبول کنی پروانه ، تو فعلا تو این دنیایی ، باید ازدواج کنی ، بچه دار بشی ، بچه هات را عروس کنی ، نوه دار بشی ، مثل همه کیف کنی از این چیزا.

من همه ی این کیف ها را با دیدن تو میبرم ، اونم چه کیفی.

حتی به قیمت اینکه در و همسایه و برادر خواهرهات به چشم یه دیوونه بهت نگاه کنن !

نگاه دیگران برام مهم نیست ، فقط نگاه منتظر تو برام مهمه ، که تو دروازه اون دنیا چشم انتظارم وایسادی. خدا نکشتت مرتضی چه نگاهی داری تو.

لاالله الا الله.  بچه ها منتظرن اجازه مرخصی میدی ؟

دوست دارم ، قد همه ی آسمون ها.

ما بیشتر.

خدافظ.

 

( دیالوگ ماندگار و دوست داشتنی فیلم خداحافظ رفیق )



یه دل نوشته

یا یه حس نوشته

یا بهتر بگم یه مغز نوشته

یا بهترتر بگم یه تفکر نوشته.

 

از بچگیم هم جای خالی یه خواهر مهربون را حس میکردم

یا درک میکردم یا میفهمیدم یا.

و این جای خالی هر روز بیشتر بیشتر حس میشه

 

مخصوصا الان که خیلی تنهام.

 

" خواهر مهربون داشتن نعمت بزرگیهههه "

اونایی که دارن قدرش را بدونن




پیش بیا ! پیش بیا ! پیشتر.

تا که بگویم غم دل بیشتر

 

دوست ترت دارم از هرچه دوست

ای تو به من از خود من خویشتر

 

دوست تر از آنکه بگویم چقدر

بیشتر از بیشتر از بیشتر

 

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویشتر

 

هیچ نریزد بجز از نام تو

بر رگ من گر بزنی نیشتر

 

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه اندیشتر


 

 

مرحوم قیصر امین پور


سنگ نگین اگر بتراشم برای تو

باید که از جگر بتراشم برای تو

 

طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است

پس واجب است سر بتراشم برای تو

 

اکنون که در ملائکه کس فُطرُست نشد

من حاضرم که پر بتراشم برای تو

 

باشد که من به سوی تو آزاد رو کنم

از چوب سرو در بتراشم برای تو

 

از اصفهان ضریح برایت بیاورم

یک گنبد از هنر بتراشم برای تو

 

صد فرش دستباف برایت بگسترم

گلهای سرخ و تر بتراشم برای تو

 

بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم

فانوسی از قمر بتراشم برای تو

 

از والدین ، خادم درگه بسازمت

قربانی از پسر بتراشم برای تو

 

چون محتشم که شعر برای حسین گفت

من شعر بر حجر بتراشم برای تو

 

ای کشته ی محبت تو حضرت حسین

پیداست در جلال تو کیفیت حسین

 

کس ناز چشمهات چو زینب نمیکشد

درد شبانه ات به جز شب نمیکشد

 

فرصت نشد شرار جگر تا جبین رسد

بیماری سریع تو بر لب نمیکشد

 

روزی کشید ناز و دگر روز ، جانماز

ناز تو را مدینه مرتب نمیکشد

 

هر چند رنگ خون شده آن کام نازنین

کس چوبدست خویش بر آن لب نمیکشد

 

زهری که خورده ای چو به خورشید اثر کند

کارش ز صبح تا به سر شب نمیکشد

 

 

(شاعر : محمد سهرابی)


به گردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا

که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا

بخـار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی

ز تیر ترکشش سـوزد سر خـارا ز بُن خـارا

علیِّ عالیِ اعلا، ولیِ والی والا

حدیثی خاطرم آمد که می‌فرمود پیغمبر

به اصحابش شب معراج سرّ لیله الاسرا

بطاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت

هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصی

بهر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی

بهر محراب صد منبر، به هر منبر علی پیدا

بگوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب

که تا صبح از درون خانه پا ننهد برون اصلا

که ناگه جبرئیل از حق سلام آورد بر احمد

که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی

اگر چه بر همه ظاهر شده بر صورتی اما

ولیّت از همه بگذشت، با ما بود در بالا

علی سریست در وحدت که باشد سِر بی همتا

علی خلقی است در خلقت که باشد خلقتش یکتا

چو این اوصاف را بشنید از وصف کمال او

گرفت انگشت حیرت بر دهانش بوعلی سینا


چقدر دغدغه داری وصال سر برسد

دوباره یار سفر کرده از سفر برسد

 

چقدر دغدغه داری که رو سفید شوی

به حد وسع برای فرج مفید شوی

 

چقدر بهر دفاعش قلم به دست شدی

که روزها که فقط منفعت پرست شدی

 

چقدر محضر او دیده ی تر آوردی

ادای منتظران را فقط درآوردی

 

بیا به کار بیایم انحطاط بس است

عمل کنیم که بازی با لغات بس است

 

بیا که مونس شب های خلوتش باشیم

بجای ننگ شدن باز زینتش باشیم


حتما گوش کنید کوتاهه ، قشنگه.



باید در جواب اونایی که :

میگن ما حق وکالت طلاق میخوایم تا بین دختر و پسر برابری ! ایجاد کنیم.

و این حق ! را به دختر هم بدیم که داشته باشه.

مرد حق طلاق داره زن هم داشته باشه که باهم مساوی باشن !

مرد و زن که فرقی باهم ندارن !

یا هر نوع حقی که بدون اجازه همسر(شوهر) بشه انجامش داد.

 

خلاصه اینکه باید در جوابشون گفت :

پس ما هم یه حقی میخوایم که زن هم کار کنه و نصف خرج زندگی را بده !!! آخه میخوایم مساوی باشن !

همه چیز نصف ، مساوی و برابر.

باید برای مردها هم مهریه در نظر بگیریم ، بسم الله چندتا سکه مهر آقا داماد می کنید !!!؟؟؟

شغل خانم چیه !؟ حقوقشون چقدره !؟ بیمه هم هستن !؟

خانم ماشین دارن !؟ خونه چی !؟

 

نتیجه :

فکر کنم با این اوضاع و تفکرات غرب زده ، منافق مجاهدین خلق ، و ادعاهای بدون عمل خود فرد ! و به قول یکی از رفقام آدم های "روشن . " إإإ ببخشید اشتباه شد آدم های "روشن فکر" چند وقت دیگه باید شاهد این موضوع باشیم که خانم ها میخوان برن اتاق عمل ، جراحی کنن تا با مرد مساوی بشن.!!!




بابت صراحت در بیان واقعیت و بعضی لغات از همه عذرخواهی میکنم.


لایک ! شمایه خانم چادری جذاب هستین !!!

پسر بچه نوجوان این جمله را زیر عکس فلان خانم چادری در فلان شبکه اجتماعی نوشته و پاسخ گرفت :


«ممنونم نظر لطف شماست» !

 

احتمالا اون خانم چادری هم فکرکرده برای ترویج فرهنگ حجاب یک گام بزرگ برداشته!

اینکه باحجاب تونسته درمعرض نگاه و توجه و تحسین و گاهی اوقات ابراز علاقه قرار بگیرد ! باعث شده توهم بزنه که ظرفیت‌های کشف نشده چادر رو پس از ده‌ها سال کشف کرده !!!

گمون کرده که با شگردی منحصر به فرد هم خدا رو به دست آورده هم خرما رو.


برا همین هر روز یه مدل جدیدی ازترکیب چادر و روسری و آستین و ساعت و آرایش رو، رو می‌کنه و خودشو پرچمدار تبلیغ حجاب می‌دونه ، اما حواسش نیست که اساسا چادر اومد برا مقابله این خودنمایی‌ ها وجذابیت‌های زنونه ش رو بپوشونه.

حواسش نیست که تو این ترکیب ناهمگون، تعارضی ذاتی وجود داره.


مثل اون خاتمی مسلکی که چندسال پیش رفت یکی از کشورای خارجیو با عبا عمامه، پاپیون زد ؛ که باید نوآوری کنیم ! و از قضا اسباب فرح و خنده مارو فراهم کرد.

 

تو این چند سال اخیر، چادر با فرهنگ‌های جدیدی همراه شده که برخی شون اساسا فرقی با بدحجابی ندارن

حتما شما هم دیده‌اید دخترایی که چادر را بخشی از تیپ خودشون می‌دونند و انگار با استفاده از چادر می‌خوان چهرشونو قاب بگیرن !

بعد هم تو قواره ی یه فعال اجتماعی ظاهر می‌شن و هر روز عکسای مختلفشونو این طرف اون طرف منتشر می‌کنند تا محرم و نامحرم لایکشون کنن.

 

تو تعریف‌های فقهی یه شرط اساسی برای حجاب تعریف شده که نباید جلب_توجه کنه. حجاب باید تو مسیر عفاف و حیا و پوشیدگی تعریف شه.

 

اما این فرهنگ جدید و ابداعی که از قضا وارداتی هم نیست وساخت ذهن خلاقانه یه مشتی از بانوان ایرانیه ، حجاب جدیدی رو معرفی کرده که تو مسیر خودنمایی تعریف می‌شه و از بیخ و بن ضدحجابه .

در حالی که بانوان محجبه و عفیفه قطعا می‌تونند باحفظ شئون شرعی به فعالیت اجتماعی بپردازن.

 

تعارفو میدازیم یه گوشه :

این روزا باید نگران حجاب برتر بود.

حجابی که تو اِن سال نماد پوشش و عفت بوده، حالا درخطره. حرفم ، درباره چادر ومانتو نیست.

درباره «میل به جذابیت» ه. ماجرا اینه که این بانوان قبل از انتخاب چادر باید به این سوال پاسخ بدن که آیا می‌خوان جذاب باشن یا نه !؟؟؟

اگر جواب مثبته ، تا دلت بخواد گزینه داری ، لطفا بیخیال چادر شو که برای ما مقدسه.


برگرفته از وبلاگ خیل 


مهرداد طارقلی امام رضا صحن اسماعیل طلا


نسیم در بدرم، گرد راه آوردم

زشب سیاه ترم رو به ماه آوردم

نبود دسته گلم تا به دست، برگیرم

در این حرم عوض گل گناه آوردم

به دل شکستگی ام گر شهود می طلبی

دو چشمه اشگ برایت گواه آوردم

زآتش گنهم آب دیده خشکیده

زفقر اشگ در این خانه آه آوردم

به نامه ی سیهم خطّ قرمزی بکشید

که بر رئوف رئوفان پناه آوردم



قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است.

همان ولایت رسول الله هست.

و اینها از ولایت رسول الله هم می‌ترسند!

شما بدانید که اگر امام زمان حالا بیاید، باز این قلمها مخالف‌اند با او.

 و آنها هم بدانند که قلمهای آنها نمی‌تواند مسیر ملت ما را منحرف کند.

آنها باید بفهمند اینکه ملت ما بیدار شده است.


صحیفه امام خمینی - جلد ۱۰ - صفحه ۳۰۸


ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی

برای خانه مولا که انتخاب شدی

 

به خانه ی ولله اعظم آمدی و

دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی

 

به جای اینکه شوی مدعی همسری اش

کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی

 

تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و

برای چرخش دستار انتخاب شدی

 

پهار تا پسر آورده ای برای علی

که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی

 

دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد

تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی

 

اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت

میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت


السلام علیک یا حضرت ام البنین



شب تاریک کنار تو به سر می‌آید

نام زهرا به تو بانو چقدر می‌آید

 

آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده است

خارهم پیش شما گل به نظر می‌آید

 

و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست

از کنیزان تو هم معجزه بر می‌آید

 

به کسی دم نزد اما پدرت میدانست

وحی از گوشه‌ی لبهای تو در می‌آید

 

پای یک خط تعالیم تو بانو والله

عمر صد مرجع تقلید به سر می‌آید

 



حجت الاسلام پناهیان اخیرا در سخنانی گفته است:

یکی از علما خواب یکی از شهدای را می بینند. از او پرسیده بودند فلانی آن دو دوست دیگه ات که همیشه با هم بودید و شهید شدند کجا هستند؟ شهید می گوید یکی شان پیش من است اما دیگری، پیش ما نیست خیلی مرتبه اش بالاست، ما به آن نمی رسیم! آن وقتی دلیل این تفاوت مرتبه را  می پرسد، آن شهید می گوید نمی توانم بگویم. با اصرار زیاد آن عالم، شهید به او می گوید پس ابتدا باید این نمازی را که به تو می گویم بخوانی بعد. عالم از خواب بیدار می شود و آن نماز را می خواند و سپس می خوابد. آن شهید دوباره به خواب عالم می آید و می گوید: ما سه نفر قبل از انقلاب هم حجره بودیم. دوتایمان مدتی طرفدار افکار دکتر شریعتی بودیم، فقط حدود 2-3 ماه؛ بیشتر نه زود برگشتیم.


اما آن دوستم که اکنون در مرتبه ای بسیار بالاتر است، طرفدار دکتر نبود. وقتی وارد این عالم شدیم. به ما گفتند فقط به خاطر همان چندماه  بین عوالم تان فاصله ای به این زیادی افتاده است! وقتی هر چیزی را می ریزید تو ذهن تان، پس فردا این ها اذیت تان کرد، فقط خودت تان را شماتت کنید.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آپشن خودرو | گندم کار مشاوره بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر در شهرستان سروستان Nao اسماء الحسنی روزمرگی مدرسه کمیاب ترین ابزارها Yolanda جانوران آلفا 1 آموزش ترجمه